بیمارستان سینا
امیرکبیر هنوز کودک بود که قائم مقام فراهانی در مورد وی نوشت : (باری، حقیقت من به کربلائی قربان حسد بردم و بر پسرش می ترسم. ببین چه تنبیهی از من کرده است عجیب تر اینکه بقال نشده تراز وزنی آموخته. خلاصه این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار می گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد.)
و صبح دولتش دمید و پسر کربلائی قربان، امیرکبیر شد. کارها کرد، قوانین بزرگ به روزگار گذاشت و عمارتهای بسیار ساخت یکی از آنان “مریضخانه دولتی” بود. بنای آن در 1266 آغاز شد و در ربیع الاول 1268 افتتاح گردید. دواخانه مخصوص هم داشت. در تاریخ جدید، آن نخستین بیمارستان ایران است. به قراری که نوشته اند چهارصد بیمار را می توانستند در آنجا درمان کنند. به موجب آمار منتشر شده در نخستین سال کار بیمارستان، یعنی از ربیع الاول 1268 تا ربیع الثانی 1269 تعداد 2238 مریض در آن معالجه گردیدند.
خورشید دولت میرزا تقی خان اما غروب کرد. در فین کاشان خونش به خاک رسید و در کربلا مدفون شد. سالها گذشت. می آمدند و می رفتند. مریضخانه ی دولتی اما به پا بود و حالا به نام بیمارستان سینا، سالها گذشته است. می آیند و می روند و حالا وقتی اورژانس بیمارستان سینا را ویزیت می کنی و به سوی پاویون برمیگردی. برمی گردی از رنج و درد و فریاد بیماران، از تب و مننژیت و تشنج، از CT scan , و MRI، در آن نیمه های شب از میان ستونها و دیوارها این صدای میرزاتقی خان است که خواب از سرت می پراند. صدائی هنوز نگران، نگران من، نگران تو و نگران این خاک.
- رویدادهای کنونی
- رویداد های پیش رو
- رویداد های برگزار شده
دیدگاهتان را بنویسید